دوستان گرامی در این دوماه مرتب اخبار بدی در مملکتمان شنیدیم در نتیجه من تصمیم گرفتم مطلبی راجع به ساندویچ و غذاهای آماده بگذارم شاید با خواندن آن تمدد اعصابی بشود
تا سال ۱۳۰۶ هـ. ق ( ۱۸۸۹ م) که ناصرالدین شاه قاجار براى بار سوم راهى فرنگستانشد ، هیچ ایرانى نه نامى از ساندویچ شنیده نه آن را تناول کرده بود. گرچه در ایرانعصر ساسانی غذایی حاضرى به نام بزم آورد یا خامیزگ (گوشت دودىگوساله) متداول بود که شاهان در سفرهاى جنگى مىخوردند و خامیزگ گوشت نیمهپزى بودکه آن را لاى نان گذاشته صرف مىکردند ، اما از ساندویچ در ایران اثرى نبود و فقطاروپایىها مىدانستند.
یک قرن پیش از میلاد مسیح یک خاخام یهودی به نام Hillel the Elder ،قطعاتی از گوشن خوک را در خمیر نان فطیر قرار میداد و میخورد ، وی شاید نخستینشکل ابتدایی ساندویچ را درست میکرد.
در قرن ۱۸ میلادى یک کنت قمارباز انگلیسى از بس به قمار و ورق علاقه داشت ،دستور مىداد غذاى گوشتى او را به صورت حاضرى و لاى نان گذاشته سر میز قمار بیاورندکه مجبور نباشد برای خوردن غذا لختى میز قمار را ترک کند. (اسم این کنت جانمونتاگ John Montague بود ، داستان هم در حول و حوش سال ۱۷۶۲ اتفاق افتاده است.جان مونتاگ ، در زندگی شخصی آدم چندان موفقی نبود. همسر اول مورد علاقهاش به علتبیماری درگذشت و همسر دومش که یک خواننده اپرا بود به وسیلبه خواستگار حسودش کشته شد.
علاوه بر این وی یکی از حامیان جیمز کوک -کاشف دریایی معروف- بود ، طوری که جیمز کوک نام جزایر هاوائی را در اصل
جزایر ساندویچ گذاشته بود.)
اما ناصرالدین شاه در جلد سوم کتاب خاطرات سفر سوم فرنگستان خود به صراحت مىنویسد با وجود اینکه در ترن آلمان که او را از برلین به سوى یکى از شهرهاى آنکشور مىبرده در انتظار آوردن سینى غذا بود اما مهمانداران یک بسته که عبارت از نان دراز لولهاى بوده وسط آن گوشت سرد قرار داشته به او تقدیم کرده و یک بطرى شربت همبراى رفع تشنگى کنار آن بسته کوچک نان وگوشت به او دادهاند و شاه از این غذای مختصر و محقر بسیار تعجب کرده است. روسهای تزاری در پذیرایىهایى که از خود و دیگران مىکردهاند زاکوسکى (اوردور)شامل انواع غذاهاى سرد مانند کالباس، سوسیس ، ژامبون، انواع سالادهاى سیب زمینى والویه (با روغن زیتون)، ماهى کیلکا، ماهى ساردین و ماهى سفید وکفال، لوبیا یخته سردو امثال آن سر میز حاضر مىکرده و سپس شام اصلى را سر میز مىآوردهاند.
ساندویچ خوردن درایران متداول نبوده فقط قزاقهایى که جلوى در سفارتخانهها واماکن دولتى و خانه اعیان و اشراف کشیک مىدادهاند سر ظهر دیزى آبگوشت سربازخانه را که براى آنها مىآوردهاند ابتدا آب آن را در بادیهاى ریخته، نان سنگک در آن ترید کرده با قاشق یا دست مىخوردهاند. سپس خود گوشت و سیب زمینى و نخود و لوبیا ولیموعمانى و گوجه فرنگى و پیاز داخل دیزی را با گوشت کوب محکم کوبیده آن را لاى یک نان سنگک دو آتشه خشخاش زده بزرگ لوله کرده سرازیرکرده قطعات پیاز را هم با سر نیزه ریز کرده روى گوشت کوبیده ریخته، نان سنگ را به صورت لولهاى در آورده با لقمههاى کله گربهای نان و گوشت مزبور را که ادویه و دارچین زیادی هم روی آن مىریختهاند مىخوردند.
ورود سوسیس و کالباس به ایران :
پس از انقلاب کمونیستى در شوروی ۱۹۱۷/۱۲۹۶ عده زیادى از ارمنیان روسیه و نیزروسهاى سفید یا مخالف انقلاب به ایران سرازیر شدند. کالباس، سوسیس، ژامبون از موادغذایى مورد علاقه شدید روسها و ارامنه است. تهیه کالباس به صورت کنونى اما به شکل دستى وسنتى ازدوران بسیار قدیم در یونان وسپس روم و اروپاى قرون وسطى و جدید متداول بوده و با سیر و نمک و پس از کشف جزایرملوک چین و هند با انواع چاشنىها آن را خوشمزه مىکردهاند. ارمنیان و روسهاىسفیدی که به ایران آمدند و در گیلان و مازندران و استرآباد و تهران مستقر شدند باتوجه به خوکهاى اهلى و وحشى در شمال ایران و گرازهاى سانگله که البته گوشت آنها دراروپا مرغوب نیست ، شروع به تهیه کالباس و سوسیس و ژامبون کردند، آقایان آرزومان ومیکاییلیان دو تن از ارمنیان مهاجر به ایران کارگاههایى نخست در گیلان و سپس درتهران تاسیس کردند و شروع به تهیه کالباس و سوسیس و ژامبون کردند.
تا آن زمان اروپاییان مقیم تهران این مواد گوشتى را از قوطىهاى کنسرو که ازارویا به ایران فرستاده مىشد بیرون آورده مىخوردند ، اما به زودی تولیدات ایران مورد قبول خاطرشان قرار گرفت و دو مؤسسه آرزومانیان و میکاییلیان به کارخانههاىبزرگى تبدیل شدند.
شهرت کالباس وسوسیس و ژامبون ایران بدان حد بود که در جنگ دوم جهانى پس از اشغال ایران، انگلیسىها رسما و طى نامهای درخواست موافقت با صدور چندتن کالباس و سوسیس ایران را به خارج برای رفع نیاز سربازان انگلیسى در آفریقا وخاور نزدیک کردند که اسناد آن موجود است.
نخستین ساندویچ فروشىهاى ایران :
از دوران جنگ دوم به بعد اولین ساندویچفروشها در تهران و سپس در طول ۱۰ سال درشهرستانها افتتاح شدند که غالب کارکنان آنها ارمنى بودند. نخستین بار در خیابان استانبول یا استامبول یا اسلامبول تهران چند مغازه که ماهی و ماهی دودی و لولههاى کالباس مىفروختند ساندویچ عرضه کردند که بهای آن دانهای پنج قران بود. نان بولکا (سفیدبامزه ترشى خمیر)، خیارشور حلبى تبریز، کمى کره که به نان مىمالیدند وچند برگ جعفرى تازه خرد کرده. "مغازه خزر" در ا بتداى خیابان استانبول پس از چهار راهفردوسى- استانبول- نادرى در پاساژى واقع بود و مدتی بعد در طبقه زیرین آن رستورانى افتتاح شد که در آنجا چند نوع غذا از جمله سوسیس سرخ کرده یا مغز گوسفند یا کتلت یاماهى ازون برون یا شیر ماهى را همراه با تودهاى از سیبزمینى پوره خوشمزه که روى غذا و سیب زمینى سس گوجه فرنگى یا کچاپ هم مىریختند به بهای نازل هر پرس شش قران وبعدها ۱۲ ریال و در دهه چهل ۱۸ ریال! عرضه مىکردند. آنجا محل جمع شدن و سخن گفتن ووقت گذراندن شعرا، نویسندگان ، روزنامهنگاران و دانشجویان و دانشآموزان کلاسهاىبالاى مدارس متوسطه بود. دانشجویان دانشکده افسرى تهران هر شب جمعه در خزر در طبقه بالاى بیسترو اجتماع مىکردند و با خریدن یک لوله بلند و باریک کالباس که آن را بانان بولکا (سفید) و خیارشور و گوجه فرنگى مىخوردند عیشى شاهانه راه میانداختند.
چند صاحب بیسترو ارمنیانى قانع، مهربان و خونسرد بودند ، با خوشرویى و قناعت مقدم جوانان را مى پذیرفتند. شب جمعه در ساندویچفروشىهاى خیابانهاى استانبول ونادرى و لاله زار و لاله زارنو غلغلهاى بود. دانشجویان دانشکده افسرى ارتش به ویژهاز مشتریان وفادار ساندویچفروشهای لالهزار نو بودند زیرا آنها در طول هفته هرروز ناهار ساچمه پلو (عدس پلو) ، علف پلو ( سبزی پلو) ، آش گل گیوه (آش کشک) طاس کباب ، راگو ، قیمه پلو ، چلوخورش علف دانشکده (قرمه سبزی) و کتلتهایی که از سفتی و سختی شباهت به آجر پاره داشت خورده و شب جمعه میل داشتند ساندویچ کالباس و سوسیس بخورند. آنها هر دو سه نفر دور یک لوله نیم مترى کالباس سیردار جمع شده قطعات بریده آن را با رغبت و اشتهای زیادى همراه نان بولکاى ترش مزه و گوجه فرنگى و خیارشور به معده مىفرستادند. آن زمان از سس ساندویچ اثرى نبود و به جاى آن ساندویچ فروشها درنهایت سخاوت مقداری کره اعلا لاى نان مىمالیدند. د رخیابان شاهآباد (جمهورى) دکه ساندویچفروشى اسلامى جمع و جورى بود که به جاى کالباس، کوکو، کتلت و تخم مرغ لاىنان مىگذاشت و کار او هم بسیار گرفته بود. ساندویچ از سالهای حدود ۱۳۳۵ به شهرستانها نیز انتقال یافت.
از دوران جنگ دوم به بعد اولین ساندویچفروشها در تهران و سپس در طول ۱۰ سال درشهرستانها افتتاح شدند که غالب کارکنان آنها ارمنى بودند. نخستین بار در خیابان استانبول یا استامبول یا اسلامبول تهران چند مغازه که ماهی و ماهی دودی و لولههاى کالباس مىفروختند ساندویچ عرضه کردند که بهای آن دانهای پنج قران بود. نان بولکا (سفیدبامزه ترشى خمیر)، خیارشور حلبى تبریز، کمى کره که به نان مىمالیدند وچند برگ جعفرى تازه خرد کرده. "مغازه خزر" در ا بتداى خیابان استانبول پس از چهار راهفردوسى- استانبول- نادرى در پاساژى واقع بود و مدتی بعد در طبقه زیرین آن رستورانى افتتاح شد که در آنجا چند نوع غذا از جمله سوسیس سرخ کرده یا مغز گوسفند یا کتلت یاماهى ازون برون یا شیر ماهى را همراه با تودهاى از سیبزمینى پوره خوشمزه که روى غذا و سیب زمینى سس گوجه فرنگى یا کچاپ هم مىریختند به بهای نازل هر پرس شش قران وبعدها ۱۲ ریال و در دهه چهل ۱۸ ریال! عرضه مىکردند. آنجا محل جمع شدن و سخن گفتن ووقت گذراندن شعرا، نویسندگان ، روزنامهنگاران و دانشجویان و دانشآموزان کلاسهاىبالاى مدارس متوسطه بود. دانشجویان دانشکده افسرى تهران هر شب جمعه در خزر در طبقه بالاى بیسترو اجتماع مىکردند و با خریدن یک لوله بلند و باریک کالباس که آن را بانان بولکا (سفید) و خیارشور و گوجه فرنگى مىخوردند عیشى شاهانه راه میانداختند.
چند صاحب بیسترو ارمنیانى قانع، مهربان و خونسرد بودند ، با خوشرویى و قناعت مقدم جوانان را مى پذیرفتند. شب جمعه در ساندویچفروشىهاى خیابانهاى استانبول ونادرى و لاله زار و لاله زارنو غلغلهاى بود. دانشجویان دانشکده افسرى ارتش به ویژهاز مشتریان وفادار ساندویچفروشهای لالهزار نو بودند زیرا آنها در طول هفته هرروز ناهار ساچمه پلو (عدس پلو) ، علف پلو ( سبزی پلو) ، آش گل گیوه (آش کشک) طاس کباب ، راگو ، قیمه پلو ، چلوخورش علف دانشکده (قرمه سبزی) و کتلتهایی که از سفتی و سختی شباهت به آجر پاره داشت خورده و شب جمعه میل داشتند ساندویچ کالباس و سوسیس بخورند. آنها هر دو سه نفر دور یک لوله نیم مترى کالباس سیردار جمع شده قطعات بریده آن را با رغبت و اشتهای زیادى همراه نان بولکاى ترش مزه و گوجه فرنگى و خیارشور به معده مىفرستادند. آن زمان از سس ساندویچ اثرى نبود و به جاى آن ساندویچ فروشها درنهایت سخاوت مقداری کره اعلا لاى نان مىمالیدند. د رخیابان شاهآباد (جمهورى) دکه ساندویچفروشى اسلامى جمع و جورى بود که به جاى کالباس، کوکو، کتلت و تخم مرغ لاىنان مىگذاشت و کار او هم بسیار گرفته بود. ساندویچ از سالهای حدود ۱۳۳۵ به شهرستانها نیز انتقال یافت.
رفتن به ساندویچ فروشى و بىآبرویى :
در سالهاى اول افراد محترم و آبرومند رفتن به ساندویچ فروشىها را دون شأن مىدیدند و حداکثر رضایت مى دادند به چلوکبابى و چلوخورشتى بروند. همان طور که د رعصر ناصرى نیز رفتن به رستوران و چلوکبابى کارى خلاف آبرو تلقى مىشد و مىگفتند فلانی سفره درست و حسابى ندارد که به دکه نان وکباب یا دکان چلوکبابى مىرود اما کمکم رفتن به دکان ساندویچفروشى متداول شد و امروز بسیارى از خانمها و آقایان وجوانان خوردن ساندویچ را بر صرف غذا در خانه ترجیح میدهند. حتی در حدود سالهای دهه ۴۰ گفته مىشد که تعداد کارگران ساندویچ فروشىها تنها در شهرستان رشت به ۱۶۰۰۰تن رسیده است. در دهه ۱۳۴۰ در بلوار کشاورز که ا بتدا بلوار الیزابت دوم نام دا شت یک ساندویچ فروشى بزرگ به نام ۴۴۴ افتتاح شده بود. نام فروشنده خوش اخلاق وخندهروى آن به نام على آقا را کسى نمىدانست و او را علی آقا ۴۴۴ میخواندند. علىآقا که حتى بعدا معلوم نشد نام خانوادگیش چیست و برادرش آقا داوود از ساندویچ فروشان موفق تهران بودند و سالها عده زیادی دوست داشتند به مغازه ۴۴۴ بروند وساندویم ۴۴۴ بخورند. على آقا بعدها خود مستقلا فروشگاهى در سه راه تخت جمشید(طالقانى) امروز افتتاح کرد که مشتری بر آن میجوشید. ساندویچ کتلت، کالباس، سوسیس و نیز لوبیا پخته یر از پیاز داغ و انواع چاشنىهای برادران مزبور درتهران سالهایدهه ۱۳۵۰ شهرت زیادی یافته بود. همین طور ساندویچ سالاد الویه، مغز و زبان آنها…افسوس که على آقا اگر زنده مىماند دور نبود یک سلسله فروشگاههاى زنجیرهااى فست فود تأسیس کند در جوانی مرد و بعد از او مغازه اش از هم پاشید.
در سالهاى اول افراد محترم و آبرومند رفتن به ساندویچ فروشىها را دون شأن مىدیدند و حداکثر رضایت مى دادند به چلوکبابى و چلوخورشتى بروند. همان طور که د رعصر ناصرى نیز رفتن به رستوران و چلوکبابى کارى خلاف آبرو تلقى مىشد و مىگفتند فلانی سفره درست و حسابى ندارد که به دکه نان وکباب یا دکان چلوکبابى مىرود اما کمکم رفتن به دکان ساندویچفروشى متداول شد و امروز بسیارى از خانمها و آقایان وجوانان خوردن ساندویچ را بر صرف غذا در خانه ترجیح میدهند. حتی در حدود سالهای دهه ۴۰ گفته مىشد که تعداد کارگران ساندویچ فروشىها تنها در شهرستان رشت به ۱۶۰۰۰تن رسیده است. در دهه ۱۳۴۰ در بلوار کشاورز که ا بتدا بلوار الیزابت دوم نام دا شت یک ساندویچ فروشى بزرگ به نام ۴۴۴ افتتاح شده بود. نام فروشنده خوش اخلاق وخندهروى آن به نام على آقا را کسى نمىدانست و او را علی آقا ۴۴۴ میخواندند. علىآقا که حتى بعدا معلوم نشد نام خانوادگیش چیست و برادرش آقا داوود از ساندویچ فروشان موفق تهران بودند و سالها عده زیادی دوست داشتند به مغازه ۴۴۴ بروند وساندویم ۴۴۴ بخورند. على آقا بعدها خود مستقلا فروشگاهى در سه راه تخت جمشید(طالقانى) امروز افتتاح کرد که مشتری بر آن میجوشید. ساندویچ کتلت، کالباس، سوسیس و نیز لوبیا پخته یر از پیاز داغ و انواع چاشنىهای برادران مزبور درتهران سالهایدهه ۱۳۵۰ شهرت زیادی یافته بود. همین طور ساندویچ سالاد الویه، مغز و زبان آنها…افسوس که على آقا اگر زنده مىماند دور نبود یک سلسله فروشگاههاى زنجیرهااى فست فود تأسیس کند در جوانی مرد و بعد از او مغازه اش از هم پاشید.
( نمیدانم چرا این وازه های انگلیسی آمریکائی مثل فست فود وارد زبان فارسی شده - از وقتی این مملکت در سی سال پیش بی صاحب شد بیشتر تابلو های مغازه ها بخصوص بطرف شمال تهران که میرویم میبینیم اسامی فرنگی روی تابلو ها گذاشته اند که این وازه ها بیشتر از گذشته است ( تا آنجا که تحقیق کردم) )
کسی هم نیست ارزشهای از دست رفته مان را به ایرانی متمدن چندین هزارسالمان برگرداند )،
یک پیشنهاد: میتوانند به جای فست فود فرنگی بنویسند مثلا" پیتزا فروشی مملکت بی صاحب بشه همینه دیگه
ای خدا صاحبش پیدا بشه تا نمردیم
از همبرگر تا پیتزا :
در تهران طی دو دهه ۱۳۳۰ تا ۱۳۵۰ تعداد ساندویچ فروشىها ازدههزار گذشت. در اوایل دهه ۱۳۴۰ ، همبرگر وارد بازار غذای ایران شد. تا پس همبرگر در بلوار ناهید ، خیابان جردن (آفریقا) ، اولین همبرگرها را با بهای سه تومان ، بله سه تومان عرضه میکرد که با یک بطری پنج ریالی نوشابه و یک پاکت سیبزمینی به بهای پنج ریال ، قیمت کل غذااز ۴۰ ریال بیشتر نبود ، وقتی همبرگز تا پس بهای غذای خود را گران کرد و چهل ریال بابت یک همبرگر گرفت ، غوغایی در تهران برپا شد. شهرداری دخالت کرد و دستور بازگشت به بهای سابق را داد که صاحب همبرگرفروشی زیر بار نرفت و به جای همبرگر ، پیتزاعرضه کرد که گرانتر بود.
از همبرگر تا پیتزا :
در تهران طی دو دهه ۱۳۳۰ تا ۱۳۵۰ تعداد ساندویچ فروشىها ازدههزار گذشت. در اوایل دهه ۱۳۴۰ ، همبرگر وارد بازار غذای ایران شد. تا پس همبرگر در بلوار ناهید ، خیابان جردن (آفریقا) ، اولین همبرگرها را با بهای سه تومان ، بله سه تومان عرضه میکرد که با یک بطری پنج ریالی نوشابه و یک پاکت سیبزمینی به بهای پنج ریال ، قیمت کل غذااز ۴۰ ریال بیشتر نبود ، وقتی همبرگز تا پس بهای غذای خود را گران کرد و چهل ریال بابت یک همبرگر گرفت ، غوغایی در تهران برپا شد. شهرداری دخالت کرد و دستور بازگشت به بهای سابق را داد که صاحب همبرگرفروشی زیر بار نرفت و به جای همبرگر ، پیتزاعرضه کرد که گرانتر بود.
اولین پیتزا در ایران در خیابان ویلا و همزمان در خیابان شاه عباس آن زمان درنیمه سالهای دهه ۱۳۴۰ عرضه شد که آن را پیتزای پنتری میخواندند و در آن دو رستوران غذاهایی مانند مرغ در سبد (همین مرغ سوخاری) که با سیب زمینی تنوری سرومیشد
و اغذیه با سایز یا اندازه پیتزا سه نوع متفاوت داشت که بزرگترین ۱۸تومان ، متوسط ۱۶ تومان و کوچک ۱۴ تومان قیمت داشت! در دهههای ۱۳۲۵ تا ۱۳۵۵ ساندویچ فروشی دیگری در تهران شهرت چشم گیری داشت که درابتدای خیابان لالهزار نو ، جنب سینما متروپل قرار داشت ، در دو دکان ، ساندیچها ی کالباس آن به خوشمزگی و مرغوبیت جنس شهره بود. این ساندیچ فروشی «اختیاری» نام داشت و دو برادر ارمنی آن را اداره میکردند. بوی کالباس و عطر خیارشور سیردار این مغازه پای هر رهگذری را یه طرف آن سست میکرد.
به تدریج و از سال ۱۳۳۲ به بعد در سراسر تهران ، دکاکین ساندیچفروشی گشایش یافت و ساندیچفروشان علاوه بر کالباس و سوسیس و ژامبون ، ساندیچهای مانوسی با ذائقه ایرانی مانند کتلت ، استیک ، سالد اولویه ، مغز ، مرغ ، تخم مرغ و کوکوسبزی را عرضه میکردند. ساندیچ فروشی به تدریج در ایران به صورت یک شغل عمومی و گسترده درآمد.
به تدریج و از سال ۱۳۳۲ به بعد در سراسر تهران ، دکاکین ساندیچفروشی گشایش یافت و ساندیچفروشان علاوه بر کالباس و سوسیس و ژامبون ، ساندیچهای مانوسی با ذائقه ایرانی مانند کتلت ، استیک ، سالد اولویه ، مغز ، مرغ ، تخم مرغ و کوکوسبزی را عرضه میکردند. ساندیچ فروشی به تدریج در ایران به صورت یک شغل عمومی و گسترده درآمد.
این مطلب به تاریخ17 مرداد ماه 2568شاهنشاهی نوشته شد.
درود برشما.
پاسخحذفباسپاس...
درود بر شما هموطن
پاسخحذفارزوی موفقیت برای شما دارم و برای تمام امیدواریهای نوشتار نخست هم ارزوی تحقق انرا
جاوید ایران زمین
بادرود
پاسخحذفنوشته جالبی است ان زمان ها که مدرسه خوارزمی در خیابان شاه میرفتم کمی بسوی میدان مخبرالدوله یک ساندویح فروشی بود که فقط ساندویح کوکو سبری داشت یک مغازه 2 در 3 متری نصف ویترینش هم بیرون بود ولی سرش غوغا بود
راستی این مونتاگو یکی از اشرافهای( در حقیقت چهارمین اشرافی خانواده ساندویچ بود این شهر ساندویچ در حنوب شزقی انگلستان است و خانواده ساندویچ که ار سالهای 1660 خودشان این نام اشرافیت ساندویچ را برای خود برگزیدند و سر خانواده هم ادوار مونتاگو بود .
نوشین گرامی
پاسخحذفاون مشکل که شما در بخش کامنتهای من گفته بودین به این دلیل ایجاد شده بود که من از یوتیوب آن فیلمها را گذاشته بودم و درایران یوتیوب فیلتر است و بهمین دلیل نمیتوانستید ببینید. الان از طریق دیگری آنرا آپلودکردم و قابل دیدن است
ممنون نوشین جان واقعا مطالب خوبی دارید و همین طور وبلاک خوبی بازم بهمون سر بزن
پاسخحذفسلام نوشین عزیزم
پاسخحذفممنون از پست جالب و خوشمزه ات
راستی از تاریخچه ی فلافل نگفتی؟
شاد باشید و همیشه جاودان
گرسنم شد
پاسخحذفايرانيار گرامي سركار خانم نوشين
پاسخحذفضمن عرض درود
از مدت ها پيش خواننده كامنت هاي زيباي شما خصوصن در وبلاگ برادر عزيزم ايرانيكا بوده و همواره از خواندن نظرات هوشمندانه شما عزيز ميهن پرست بهره مند گرديدم. اكنون كه وبلاگ خوب شما را خواندم بيش از پيش از حس وطن پرستي تان به وجد آمدم. اين پست شما در حال و هوايي متفاوت بسيار جالب بود و در واقع يك تاريخچه كامل و جامع از پيدايش ساندويچ و غذاهاي آماده كه امروز در فرهنگ غذايي جهان جايگاه ويژه يي دارند.
سرافراز باشيد دوست عزيز.
سلام
پاسخحذفجالب بود ولی باز ایرانیها جلوتر بودن
سلام
پاسخحذفجالب وخوندنی بود لامصب بابا بازم ایرانیها حتی تو ساندویچ هم کاشفن؟ای ول به عمو کوروش خودمون
نوشين جان سلام. واقعا كه بعد از اين همه خبر بعد همچين ساندويچي مي چسبه. ايول من كه واقعا حال كردم. راستي اگه ميشه يه سري از اين عكسهاي سانويچ رو برام به hosseinsbn@yahoo.com برفست. mer30
پاسخحذفسخن شما بجاست
پاسخحذفولي انسان بعضي وقتا بايد از خود بگذره تا بالاتر از خود برسه.
بازم ممنون
درود بر نوشين جان
پاسخحذفممنون از اطلاعاتي كه دادي
پيروز وشاد باشي
درست میگویی کوکو سبزی با ماهی و سبزی پلو .ولی انزمان ما دبیزستانی بودیم و پول تو جیبی را هم باید پول اتوبوس میدادیم هم کتاب های غیر درسی و هم نهار .گاهی که خیلی دیگه خوب بود روزگار کوکو سبزی. تازه یک نون اضافه میگرفتیم و نصف میگردیم کوکو را با هم کلاسی دیگری گاهی هم بچه های مجا هدین یک سفره میانداختن تو راهرو بر بری با نون و پنیر .من میگفتم سفره حضرت عباس و البته اخرش هم هر کی یک پولی میگذاشن وسط سفره .
پاسخحذفنوشین عزیز سلام
پاسخحذفمطلب جالبی بود البته من در مورد وبلاگ شما غیبت طولانی دارو
پس در بدو وبلاگ را مطالعه می کنم و سپس نظر بی ارزشم و میگم
بدرود
درود
پاسخحذف((به یاد رضا فاضلی)) با توضیحی درباره ((بهرام مشیری)) به روز شد.
بدرود. پاینده ایران
سلام.عالی بود.همیشه از این کارا بکن .پاینده و پا بر جا باشی.[گل][بدرود]
پاسخحذفدرود
پاسخحذفبا ((علایم ظهور امام زمان - پس از ظهور امام)) به روز شدم.
بدرود. پاینده ایران
سلام خوبید
پاسخحذفتا اون جایی که یادم است وبلاگت سیاسی بود ممنون که جواب میل ام رو دادی
به موج ما بپیوند
درود برشما...
پاسخحذفباسپاس ازبزرگواری همیشه شما...
...درست گفتید.من اینهائی راکه می نویسم دراین جهان نما(اینترنت)درهرجا می گویم...
خدمت شما عرض كنم كه اينجانب همين الانش هم عمرا چلوكباب رو ول نميكنم بچسبم به ساندويچ ! اصلا مرده شور هر چي سوسيس و كالباسه ببرن !
پاسخحذفزنده باد گوشت قرمز پر كلسترول همراه با دنبه فراوان و يك آتيش دبش !!!!
يك ريال هم حرف اين پزشكها رو قبول ندارم اينقدر ميخورم تا بتركم
اما دمت گرم يك چيزي يادمون دادي
در ضمن ممنون كه اومدي بهم سر زدي من به روزم
نوشین جان سلام
پاسخحذفاون چیزی که واست فرستادم به دستت رسید یا نه؟
حتما" بهم خبر بده از طریق وبلاگم
منتظرم
من بااو تماس گرفتم .و جالب اینجا بود که خود محمد گوشی را جواب داد و اصلاً فراموش کرده بود که قبلاً یکبار با من حرف زده است و من صدایش را میشناسم.اما باز هم انکار کرد و گفت من محمد نیستم و محمد مرده.به اواخطار کردم که تمام عکس هایی که برای ما فرستاده و صدای ضبط شده مثلاً قبل از مردن و بعد از مردنش و تمام پی ام هایش در چت را داریم و از دستش شکایت میکنیم تا بدانیم دلیل این همه دروغ به همه مخصوصاً دخترها چیست.و او ترجیح داد گوشی را قطع کندو حالا به محض آنکه متوجه شده میخواهیم از دستش شکایت کنیم این پست آخر را در وبش قرار داده و خودش را تبرئه کرده است تا مثلاً مارا قانع کند.گول این موجود شیاد را نخورید.با کمی فکر متوجه می شوید که هیچ کس حق شکار در شمال کشور را ندارد و تمام نوشته های او خیال پردازانه است.به نظر من که او دارد دنباله یک رمان را در زندگی حقیقی خود به تصویر میکشد.فردی به این نام نیز در اوین نبوده.و در ضمن کسی که در اوین بوده باشد هرگز نام خود را در وبی منتشر نمیکند تا تازه بفهمند که وی وبنویس هم بوده است. و دیگر اینکه هرگز کسی به این زودی از اوین خلاصی نمیابد.تازه مسائلی دیگر هم هست که مجال توضیحشان را ندارم.اگر حرف هایم را باور نمیکنید،آی دی من را ادد کنید تا همه چیز را کاملاً برایتان توضیح دهم.بهتر است لینک وی را از پیوندهایتان حذف کنید.چرندیاتش را باور نکنید و به دیگران هم گوشزد کنید تا کسی از دروغ های وی آسیبی نبیند.
پاسخحذفو اینکه برای آگاهی بیشتر از جریان وی بهتر است پست آخر وبش را نیز بخوانید.
راستی من مدیر وب رهروان راه اکبر هستم.ولی به دلایلی مجبور به حذف وبم شدم.
با تشکر سارا شمس
sara_mahastim@yahoo.com
با درود
پاسخحذفمیهن پرستان با برگی دیگر از تاریخ ایران به روز است.
پاینده ایران
مقعدی نمانده که پاره نشده باشد
پاسخحذفبروزم
درونوشین عزیز
پاسخحذفکاملا با نظرت موافقم
پیروز باشی
پاینده ایران
درود
پاسخحذفبا ((28 مرداد - کودتا یا روضه سیاسی)) به روز شدم.
بدرود. پاینده ایران
بادرود به شما هم ميهن گرامي.از دقت نظر شما سپاسگزارم متن اصلاح شد.ازاينكه اطلاع رساني فرموديد متشكرم
پاسخحذفدرود
پاسخحذف((به یاد رضا فاضلی)) به روز شد.
بدرود. پاینده ایران
درود
پاسخحذفبه روزم
پاینده ایران
درود ...
پاسخحذف...جشن بزرگ شهریورگان برهمه ایرانیان بزرگ پارسی شادباد...
...باسپاس...
[گل]بادرود
پاسخحذفدروغ وراست نوشتنم نه چیزی میافزاید ونه چیزکی می رباید ولی امروز عصر موتورم را از دم در بدند ودزدیدند ومن هم هیچ عکس العملی نشان ندادم فکر میکردم که شهرما به دلیل مسلط بودن نیروهای امنیتی دارای امنیت است هیچی به کلانتری اطلاع دادم که گفتند باید در دادگاه دادخواست پرکنید وپرونده بسازیم که اگر پیدا شد اقدام کنیم
وحالا بیا وببین که در حا ل امنیت امان نداریم ولی اگر یک حرف غیر آخوندی بزنیم امنیتی هرجا رفته باشیم چون موش دنباتل لقمه می اید
میگفتم به نام دنیای رنگانگ من کتاب قران را همه را خواندم میتوانم بگویم که فقط جملات قصار است که سر وته ان یکسان نیست ودنبال موضوع خاصی هم نمی باشد اگر این حرف ادم این دور زمان نوشته بود اورا دیوانه یا .. میگفتند فکر میکنم کاتبان این کتاب هرچی دوست داشتند دران نوشتند وبرای حفظ ان سنگری به نام الله ساخته اند و نگهبانش را حاجی محمد قریشی انتخاب شده
هیچی بدرد بخور تویش نیست وبیشتر نصایح عربی برای عربهاست برای دیگران بدر نمیخورد وچرا برای کشتن مردم ایران اسلحه خوبی برای ملایان میباشد
درود و سپاس
پاسخحذفsalam
پاسخحذفweblog HAGHAYEGH filter shode ast lotfan dar soorat emkan dar siti jadid ba adressi digar update konid
ba tashakor
سلام
پاسخحذفمطالب جالب وآموزنده ای نوشته ی دوستدار موفقیت شما هستیم پاینده ایران
درود.
پاسخحذفبا قسمت اول ((ریشه های بدرفتاری با زندانیان در جمهوری اسلامی)) به روز شدم.
بدرود. پاینده ایران
salam
پاسخحذفajab tarikhcheye bolando balaii
mashala to hamechi tamadon darim bezanam be takhte
سلام خیلی جالب بود البته همشو نتوستم بخونم به موقع تاریخ ساندویچ رو می خونم
پاسخحذفاما عکس ها خیلی با حال بود
اینم جالب بود که ساندویچی دور از شان بوده
موفق باشید