۱۳۹۰ فروردین ۱۰, چهارشنبه

وضعیت ایران در دوره قاجاریه و اوج اجرای احکام اسلامی ، شیعی

وضعیت ایران در دوره قاجاریه و اوج اجرای احکام اسلامی ، شیعی  :



- در زمان قاجاریه گربه را لقب می دادند و گربه لقب گرفته را بر عقلای مملکت برتری می دادند!!


- یک بچه را ملیجک نامیده ، محبوب گردانیده عزیز السلطان می نامیدند و دختر به او می دادند.


- یک رذل پستی را وزیر بزرگ مملکت کردن چه استبعا دارد؟


- در آن دوره جز رشوه و عشوه و واسطه و اسم پدر در این مملکت چه سبب درجه و اعتبار هست؟


- در زمان قاجار ، عدلیه و مرجع تظلمات نبوده


- اولین درجه و بالاترین کار در ایران بلائی است که از هر تکلیف آزادند و همه چیز شان بر وفق مراد و خود را بالاتر از سایر مخلوقات دانسته اند، با این شعبه ها و شاخ و برگ ها که افزوده اند ، در هر نقطه دنیا که روحانیون اول درجه شدند آن ملت پست ترین ملل شده اند؛ مثل عبریان که ملا ها بر جان و ناموس خلق تسلط داشتند و مدتی هم کشیشان و پاپهای کاتولیک عیسوی این نحو بودند . در آن وقت عیسویان پست و رذل و بدبخت بودند ، همینکه فهمیدند که اینان محال است بگذارند ملت ترقی کند و راحت و آزاد باشد جمع شده آن دستگاه های آدم فریبی را برچیدند.


- هیچ آورنده مذهبی ابدا" به این کارها و تسلط روحانیون راحتی نبوده و نخواسته اند بشر را پست و ذلیل کند.


برداشت از نسک:
حاجی سیاح و همچنین برداشت از گفته های یک فرد ژاپنی در دوره مظفرالدین شاه در ایران


ایران که از قدیم هم قبل از اسلام و هم بعد از اسلام دارای وقایع مهمه تاریخی است و گاهی به مقام عالی بزرگی و ترقی ارتقا جسته و گاهی مورد صدمات و حملات فوق التصور قرار گرفته ، بعد از فوت نادر و وفات کریمخان زند و افتادن سلطنت به دست قاجاریه دائما" رو به بهبود گذاشته کم کم همه چیزش از اقتدار و علوم و صنایع و اخلاق حسنه و ادبیات از بین رفته ؛ از امور معنوی جز زیاد شدن روحانیون و ملا های بی حد و حساب و سادات و دراویش به اصناف مفتخوری و اشخاص فاسد چیزی باقی نمانده ، امور مادیه بالکلیه ساقط گردیده است.  بدبختانه بعد از رفتن قفقاز و قسمت بزرگی از طرف خراسان و بلوچستان ، تاریخ ایران هم هیچ شده ، چیز قابل ذکری نداشت. مثلا" از نصف زمان فتحعلیشاه و تمام زمان محمد شاه و ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه تاریخ ایران چیزی ندارد، جز اینکه شاه به شکار رفت!! یا کدام حاکم چه کرد؟!! یا کدام عالم به سر مردم چه بلا آورد؟ یا درباریان کدام دسته به دیگری غلبه کرد؟!! یا چقدر نسوان در دستگاه سلطنت جمع شده اند؟!! ، خصوصا" کشاکش دولتین روس و انگلیس و نفوذ روسیان در دربار ایران با اظهار دوستی و غرق کردن رجال به عیش و نوش و خرابی مملکت و از بین بردن کسانیکه می توانستند ایران را نجات بدهند.


این مملکت چنان سکون ظاهری در این سد سال داشته که گویا در صفحه تاریخ وجود ندارد جز بیانات سیاستمداران ارئپا که ایران را در بدترین حال و مریض نزدیک باحتضار دانسته و نوشته لکن بواسطه سد حصار استبداد و جهل و غفلت ، گوش ایرانی از شنیدن این کلمات کر بوده ، سیاحان هرچه نوشته اند کسی مطلع نگردیده است.

برداشت از نسک: جاجی سیاح

برگ 545 و 556

چهارشنبه تیر شید / 10 فروردین 2570 شاهنشاهی

۱۳۹۰ فروردین ۴, پنجشنبه

وضعیت اجتماعی در زمان قاجار ( از طالبف تبریزی )

وضعیت اجتماعی در زمان قاجار ( از طالبف تبریزی ):
تمام این بدبختی هائی که در زیر فهرست کردم نتیجه آمدن و زور چپان شدن دین اسلام و بعدم مذهب شیعه و تسلط آخوند کثیف پائین تنه پرست ( که آنرا هم از امامانش و آنها هم از پیغمبرش  یاد گرفته ) است بر مردم فرهیخته ایران که زمان قبل از حمله  اسلامیون ( جانورانی از قبیله قریش به نام اعراب و بازهم به نام اسلام و به کام کثیف ریختن خودشان ) ، در 1400 سال پیش دانشگاه جندی شاپور داشته ، نسکهائی ( کتابهائی ) در تمام علوم و فنون داشته که سوزانده و یا به آب ریختندشان ، ایرانی که هم واژه های  زبانش و هم دانش و فنونش و تجربیات و پزشکیش را به تمام دنیا فرستاد ، در قران بیش از 30 واژه فارسی است ، محمد فنون جنگیش را از سلمان فارسی ( ایرانی ) یاد گرفت مثل کندن آن خندق ها و ... ببینید چه وضعی مردم داشتند که هم اکنون هم بعضی هایش از صدقه سر آخوند مفت خور پائین تنه ای برقرار است.
و حالا فهرستی از بدبختی ها و وضعیت اجتماعی ناشی از آمدن دین و مذهب اسلام و شیعه:   
... زندگی روزمره تقریبا" تمام طبقات ، دارا و ندار در کثافات می گذرد ، علتش فقر نیست ، فرهنگ اجتماعی است.
گوئی طالبف خواسته تصویری ترسیم کند که کراهت انگیز است:
- وضعیت حمام ها:
حمام که برای نظافت ساخته شده کانون کثافت است، خزینه حمام که برای پاکی است محفل نشو و نمای میکربهای همه گونه امراض است.

- وضعیت مطبخ ها:
مطبخ کثیف تراز تون حمام

- وضعیت مسافر خانه ها:
مسافر خانه همسایه طویله دو آب ( حیوانات ) است ، پر از عقرب و رطیل و ساس و شپش که جست و خیز می کنند.
- وضعیت پوشاک:
از پوشاک بگوئیم، پیراهن سفید تا سجاف چرک و سیاه نگردد عوض کردنش جایز نیست ، جوراب تا نگندد نباید از پای بیرون آورد، دستمالی که سد بار دماغ را پاک کرده اند لفافه میوه و سبزی است که از بازار می خرند.  خیال می کند اگر وضعیت دستمال کله پزی را بنویسد هرکس دلش بهم میخورد و دیگر کسی هوس کله پاچه نمی کند.  تصور بفرمائید نیم ذرع کرباس یکسال است که غیر از غسالهء دیگ و ظروف آبی به خود ندیده است ، هر روز به دیگ و بشقاب و پاتیل سوده شده و در هر دهر معلم هندسه ای نمی تواند وزن چرک و عدد میکرب های آنرا تخمین بزند.
- وضعیت اعیان مملکت:
اعیان و تجار ایوان منقش می سازند و چلچراغ آویزان می کنند اما از ده قدمی اش عفونت صادر می شود، روزی بیست من برنج می پزند اما صابون در مطبخ حکم اکسیر است.  لحاف مخمل و اطلس می دوزنداما بوی عرق آن خواب را بر هر جنبنده ای حرام می کند.
- وضعیت مردگان:
مردگان را هم سوار کجاوه می کنند ، خلقی بدنبال آن روان می گردند ، راه ها را می گندانند و چاووشی می خوانند.
- وضعیت وکلا و خواسته های آنان:
... برخی از وکلا آنچه را مناسب احوال و متضمن منافع باشد نمی پذیرند.  قانون اساسی میخواهند ولی تقلید فرنگی را جایز نمی شمارند ، کسی نیست بگوید آخر خود این مجلس از صنایع کدوم کارخانه است ؟؟ و قانون اساسی از کدام زبان  ترجمه شده است ؟ مگر همه این بساط از فرنگستان نیآمده است؟ هزار سال گمراه ... جهالت بودیم و حالا اگر از علم تقلید کنیم چه زیانی به جهل ما وارد میشود؟؟ این حرف طالب اف بی کم و کاست درست  است.
به گواهی تاریخ " دستگاه حفظ الصحه  و نظافت اجداد ، معروف آفاق گردد "  و آداب آنرا فرنگان از ما آموختند ، حالا در شهر ما پاکیزگی یکسره مفقود است.
پانویس:
آیا در این 32 ساله وضعیتی بهتر می بینیم؟؟  فقط وضعیت حمامها در این 32 ساله به هم نریخت و درست مانده ،  آنهم به همت  روی کار آمدن رضا شاه و پسرش بوده ، دادگاهها دادگاه نیستند اصولا" محکمه اسلامی جای حکم های زشت و بی برو برگرد الهی هست ، حالا چه به تو ظلم شده باشد چه نشده باشد ( که حتما" ظلم شده ) ، اخیرا" هم که خواندم شهود خرید و فروش میشوند و پشت در دادگاهها برای این منظور تجمع کرده اند!!، قاضی رای را میخرد ، یعنی هرکسی بیشتر پول بهش بده قاضی به اون رای میده ، این یعنی دادگاه بازی و نه دادگاه و اصولا" واژه دادگاه را هم نمیشود با واژه محکمه عوض کرد چون محکمه جای حکم الهی هست و حکم الهی بی برو برگرد است  و دادگاه جای داد رسی و دادن ها به مظلوم و همینطور بقیه ماجرا که همه میدانیم...
برداشت از نسک:
  اندیشه های طالب اف تبریزی
پنج شنبه اورمزد شید / 4 / 2570 شاهنشاهی

۱۳۸۹ اسفند ۲۵, چهارشنبه

فکر ملی کردن نفت از کیست؟

فکر ملی کردن نفت از کیست؟:
به مناسبت روز 29 اسفند روز ملی شدن صنعت نفت در ایران مطلب زیر را که از نسک علی میرفطروس استخراج کردم را بخوانید:
بی تردید ملی کردن صنعت نفت و استیفای حقوق تاریخی ملت ایران ، یکی از بزرگترین رویدادها و دستاوردهای ملی کردن نفت را ساخته و پرداخته دکتر حسین فاطمی یا دکتر محمد مصدق می دانند در حالیکه پیگیری بحث های مربوط به نفت در مجلس نشان می دهد که سالها پیشتر ، ساعد مراغه ای سیاست
 " تحریم مذاکرات نفت "  را آغاز کرده بود و سپس از همین زمان غلامحسین رحیمیان ( نماینده قوچان ) طرح  " الغای قرارداد نفت جنوب "  را به مجلس پیشنهاد کرد؛ و از مصدق نیز تقاضا نمود تا آنرا امضا کند ولی مصدق ( در آنروز ) از امضا و تائید این طرح قانونی ، خودداری کرده بود.
( متینی صص 158 – 159 ، به نقل از : کی استوان ، ج 1 ، ص 222 – 223 )
حسین مکی ضمن اینکه خود ، نریمان و حسین فاطمی را مبتکر این طرح می دانند ، تاکید می کند که دکتر مصدق آخرین کسی بود که امضای خودرا پای پیشنها نهاد.
( متینی ، ص 228 ، به تقل از: موحد ، ج 1 ، ص 118 )
از طرف دیگر:  دکتر مصدق در ملاقات با شاه و در پاسخ تلگراف تشویق و تائید او تاکید کرد که:  " شاه سهم بزرگی در موقعیت های دولت ( در امر ملی کردن صنعت نفت ) داشته است و نام او در تاریخ خواهد ماند... هر موقعیتی در هرجا و در مورد تحصیل شده ، مرهون توجهات و عنایات ذات اقدس ملوکانه است که همه وقت ، دولت را تقویت و رهبری فرموده اند " .
( متینی ، صص 265 و 293 ، به نقل از: مصدق ، ص 366 ، موحد ، ج 1 ، ص 456 )
با این مقدمات باید پذیرفت که در مجلس پانزدهم و شانزدهم ، کسانی مانند حسین مکی ، دکتر بقائی ، حائری زاده ، عبدالقدیر آزاد ، دکتر شایگان ، نریمان ، دکتر فاطمی ، آیت الله کاشانی به رهبری دکتر مصدق در تحقق این هدف بزرگ ملی تلاش کرده اند و حتی نطق مفصلی سید حسن تقی زاده ( وزیر دارائی رضا شاه ) مبنی بر وجود عنف و عدم اختیار در امضای قرارداد 1312 / 1933 و در نتیجه:  بی اعتبار داشتن
 " قرارداد دارسی "  ، بارها مورد استناد دکتر مصدق و یارانش در محاکم بین المللی قرار گرفته بود.
( برای نطق مفصل سید حسن تقی زاده در مجلس ، نگاه کنید به: متینی ، صص 187 – 195 )

برداشت از:
نسک آسیب شناسی یک شکست
از: علی میرفطروس

چهار شنبه تیر شید 25 اسفند 2569 شاهنشاهی
برابر با 25 اسفند 1369 خورشیدی تحمیلی تازی و تازی پرستان نوشته شد.

۱۳۸۹ اسفند ۲۳, دوشنبه

چهارشنبه سوری خجسته باد


چهارشنبه سوری خجسته باد

 www.Iranvij.ir | گروه اینترنتی ايران ويج ‌
 تصویری از یکی از دیوار نگاره‌های چهل‌ستون، متعلق به دوران صفویه که جشن و پایکوبی ایرانیان را در شب چهارشنبه‌سوری به تصویر کشیده‌است.

 
سلام و عرض ادب خدمت بچه ها گل خانواده ایران ویج . این ایمیل رو دوست داشتم حتما بفرستم چون یه جوری وظیفه میدونستم . امروز داشتم تی وی نگاه می کردم دیدیم تند و تند دارند یه عالمه تصویر از کور شدن و قطع دست و پا و ... غیره نشون می ده . برای من دیدن این تصاویر خیلی سخت بود حالا کاری به دل نازک بودن ندارم سختی بیشترش این بود دلم واسه اون جونی می سوخت که در اوج نوجونی و نونهالی باید کور بشه یا ناقص بشه یا دلم واسه اون خانواده ای می سوخت که در ابتدای سال جدید باید با غم و اندو سال جدید خودش رو شروع کنه که دلیل این غم و غصه هم چیزی نیست جزء غفلت و کم کاری از خود ما بزرگتر ها . هنوز فرهنگ شاد بود و شادی کردن رو خوب یاد نگرفتیم و این رو به فرزندان خودمون انتقال ندادیم . واقعا دوست دارم هیچ اتفاقی واسه هیچ کسی نیوفته و همه سالم و صحیح به سراغ سال جدید برن . اما وقتی به چهارشنبه سوری این روز ها دقت میکنی میبینی ای داد بی داد چقدر ار فرهنگ ما دور یا بیگانه شده که جزء خطر چیزی نداره . به امید روزی که این جشن به صورت صحیح در کشور عزیزمون برگزار بشه . ارادتمند احمدنیا
 

 
چهارشنبه‌سوری نام جشنی است که تغییر یافته مراسم باستانی پنج روز آخر سال به نام پنجه دزدیده یا اندرگاه است. این جشن برگرفته از آیین زرتشتی است که ایرانیان از ۱۷۰۰ سال پیش از میلاد تاکنون در پنج روز آخر هر سال، آن را با برافروختن آتش و جشن و شادی در کنار آن برگزار می‌کنند.

در گاه‌شماری زرتشتی یک سال شامل ۳۶۵ روز یا ۱۲ ماه است که هر کدام دقیقاً ۳۰ روز بوده و ۵ روز انتهایی سال جدا از ماه‌ها به‌حساب می‌آمده و «پنجه» نامیده‌می‌شود که البته در هر ۴ سال یک بار ۶ روز می‌شود. در این گاه‌شمار روزی به عنوان چهارشنبه و به طورکلی ۷ روز هفته وجود ندارد بلکه ۳۰ روز ماه و ۵ روز انتهای سال هرکدام با نام خاصی نام‌گذاری می‌شود
. ایرانیان قبل حمله تازیان این ۵ روز آخر سال را با روشن کردن آتش جشن می‌گرفتند و بر این اعتقاد بودند که در این ۵ روز ارواح درگذشتگان به زمین سفر می‌کنند و با همراه خانواده‌هایشان و برای آنها برکت، دوستی و پاکی در سال آینده طلب خواهندکرد ولی بعد از حمله تازیان به دلیل مخالفت‌های آن روزگار در برپایی این مراسم ایرانیان روز چهارشنبه را که نزد اعراب نحس بوده را انتخاب کردند و آتش افروزی در این روز را با نحسی آن روز توجیه کردند.

در شاهنامه فردوسی اشاره‌هایی درباره بزم چهارشنبه‌ای در نزدیکی نوروز وجود دارد که نشان دهنده کهن بودن این جشن است. مراسم سنتی مربوط به این جشن ملی، از دیرباز در فرهنگ سنتی مردمان ایران زنده نگاه داشته شده‌است

 

واژه «چهارشنبه‌سوری» از دو واژه چهارشنبه که نام یکی از روزهای هفته‌است و سوری که به معنی سرخ است ساخته شده‌است. آتش بزرگی تا صبح زود و برآمدن خورشید روشن نگه داشته می‌شود که این آتش معمولا در بعد از ظهر زمانی که مردم آتش روشن می‌کنند و از آن می‌پرند آغاز می‌شود و در زمان پریدن می‌خوانند: «زردی من از تو، سرخی تو از من» در واقع این جمله نشانگر یک تطهیر و پاک‌سازی مذهبی است که واژه «سوری» به معنی «سرخ» به آن اشاره دارد. به بیان دیگر شما خواهان آن هستید که آتش تمام رنگ پریدیگی و زردی، بیماری و مشکلات شما را بگیرد و بجای آن سرخی و گرمی و نیرو به شما بدهد. چهارشنبه‌سوری جشنی نیست که وابسته به دین افراد باشد و در میان پارسیان یهودی و مسلمان‏، ارمنی‏ها، ترک‏ها، کردها و زرتشتی‏ها رواج دارد. در حقیقت این جشن و نقش بارز آتش در آن به علت احترام گذاشتن به دین زرتشتی است.
رقص با آتش

امروزه در شهرهای سراسر جهان که جمعیت ایرانیان در آن‌ها زیاد است، آتش‌بازی و انفجار ترقه‌ها و فشفشه‌ها نیز متداول است. در سال‌های اخیر، رسانه‌های ایران توجه بیشتری به خطرات احتمالی ناشی از این مواد نشان می‌دهند.


البته مراسمی که امروزه برپا می‌شود به طوری کلی متفاوت با آن روزگار است چون از نظر زرتشتیان آتش نماد مقدسی است و پریدن از روی آن به نوعی بی‌احترامی به آن نماد تلقی می‌شود. جشن آتش در واقع پیش درآمد جشن نوروز است که نوید دهنده رسیدن بهار و تازه شدن طبیعت است.



جشن «سور» از گذشته بسیار دور در ایران مرسوم بوده‌است که جشنی ملی و مردمی است و «چهارشنبه سوری» نام گرفته‌است که طلایه‌دار نوروز است.[منبع دقیق نیست]

 

جشن سوری در ایران قدیم در یکی از ۵ روز آخر اسفندماه بر پا می‌گشت، چرا که ایرانیان شنبه و آدینه نداشتند و ماه را به هفته‌ها تقسیم نمی‌کردند؛ بلکه قبل از ورود اسلام به ایران هر سال ۱۲ ماه، و هر ماه ۳۰ روز بود که هر کدام از این ۳۰ روز نام مشخصی داشته‌است که به‌نام یکی از فرشتگان خوانده می‌شد. چون هرمزد روز، بهمن روز، اردی بهشت روز و غیره که پس از ورود اسلام به ایران تقسیمات هفته نیز به آن افزوده شد.

در ایران باستان در پایان هر ماه جشن و پای‌کوبی با نام سور مرسوم بوده‌است و از سوی دیگر چهارشنبه نزد اعراب «یوم الارباع» خوانده می‌شد و از روزهای شوم و نحس بشمار می‌رفت و بر این باور بودند که روزهای نحس و شوم را باید با عیش و شادمانی گذراند تا شیاطین و اجنه فرصت رخنه در وجود آدمیان را نیابند. بدین ترتیب ایرانیان آخرین جشن آتش خود را به آخرین چهارشنبه سال انداختند و در آن به شادمانی و پایکوبی پرداختند تا هم چشن ملی خود را حفظ کنند و هم بهانه بدست دیگران ندهند و بدین ترتیب چشن سوری از حادثه روزگار مصون ماند و برای ایرانیان تا به امروز باقی ماند.
[منبع دقیق نیست]

برخی آیین‌های سوری


سال نو - کوزه نو


ایرانیان در شب چهارشنبه سوری کوزه‌های سفالی کهنه را بالای بام خانه برده، به‌زیر افکنده و آن‌ها را می‌شکستند و کوزهٔ نویی را جایگزین می‌ساختند. که این رسم اکنون نیز در برخی از مناطق ایران معمول است و بر این باورند که در طول سال بلاها و قضاهای بد در کوزه متراکم می‌گردد که با شکستن کوزه، آن بلاها دور خواهد شد.


آجیل مشگل‌گشای، چهارشنبه سوری


در گذشته پس ار پایان آتش‌افروزی، اهل خانه و خویشاوندان گرد هم می‌آمدند و آخرین دانه‌های نباتی مانند: تخم هندوانه، تخم کدو، پسته، فندق، بادام، نخود، تخم خربزه، گندم و شاهدانه را که از ذخیره زمستان باقی مانده بود، روی آتش مقدس بو داده و با نمک تبرک می‌کردند و می‌خوردند. آنان بر این باور بودند که هر کس از این معجون بخورد، نسبت به افراد دیگر مهربان‌تر می‌گردد و کینه و رشک از وی دور می‌گردد. امروزه اصطلاح نمک‌گیرشدن و نان و نمک کسی را خوردن و در حق وی خیانت نورزیدن، از همین باور سرچشمه گرفته‌است.


پختن حلوا


فال‌گوشی و گره‌گشایی


یکی از رسم‌های چهارشنبه‌سوری است که در آن دختران جوان نیت می‌کنند، پشت دیواری می‌ایستند و به سخن رهگذران گوش فرامی‌دهند و سپس با تفسیر این سخنان پاسخ نیت خود را می‌گیرند.


قاشق‌زنی



در این رسم دختران و پسران جوان، چادری بر سر و روی خود می‌کشند تا شناخته نشوند و به در خانهٔ دوستان و همسایگان خود می‌روند. صاحبخانه از صدای قاشق‌هایی که به کاسه‌ها می‌خورد به در خانه آمده و به کاسه‌های آنان آجیل چهارشنبه‌سوری، شیرینی، شکلات، نقل و پول می‌ریزد. دختران نیز امیدوارند زودتر به خانه بخت بروند.


شال انداختن


شال‌اندازی از دیگر مراسم شب سوری است که تاکنون اعتبار خود را در شهرها و روستاهای همدان و زنجان حفظ کرده‌است. پس از خاموشی آتش و کوزه‌شکستن و فالگوشی و گره‌گشایی و قاشق‌زنی جوانان نوبت به شال‌اندازی می‌رسد. جوانان چندین دستمال حریر و ابریشمی را به یکدیگر گره زده، از آن طنابی رنگین به بلندی سه متر می‌ساختند. آنگاه از راه پلکان خانه‌ها یا از روی دیوار، آنرا از روزنه دودکش وارد منزل می‌کنند و یک سر آن را خود در بالای بام در دست می‌گرفتند، آنگاه با چند سرفه بلند صاحبخانه را متوجه ورودشان می‌سازند. صاحبخانه که منتظر آویختن چنین شال‌هایی هستند، به محض مشاهده طناب رنگین، آنچه قبلاً آماده کرده، در گوشه شال می‌ریزند و گره‌ای بر آن زده، با یک تکان ملایم، صاحب شال را آگاه می‌سازند که هدیه سوری آماده‌است. آنگاه شال‌انداز شال را بالا می‌کشد. آنچه در شال است هم هدیه چهارشنبه سوری است و هم فال. اگر هدیه نان باشد آن نشانه نعمت است، اگر شیرینی نشانه شیرین کامی و شادمانی، انار نشانه کسرت اولاد در آینده و گردو نشان طول عمر، بادام و فندق نشانه استقامت و بردباری در برابر دشواری‌ها، کشمش نشانه پرآبی و پربارانی سال نو و اگر سکه نقره باشد نشانه سپیدبختی است.

 




 www.Iranvij.ir | گروه اینترنتی ايران ويج ‌

 
چهارشنبه سوری در شهرهای گوناگون

شیراز


افروختن آتش در معابر و خانه‌ها، فالگوشی، اسپند دود کردن، نمک گرد سر گرداندن. در موقع اسفند دودکردن و نمک گردانیدن، وردهای مخصوصی وجود دارد که زنان می‌خوانند. در گذشته قلمرو چهارشنبه سوری در شیراز صحن بقعه شاه چراغ بوده و در آنجا نیز توپ کهنه‌ای است که مانند توپ مروارید تهران زنان از آن حاجت می‌خواهند.


اصفهان


افروختن آتش در معابر، کوزه‌شکستن، فالگوشی، گره‌گشایی و غیره کاملاً متداول است و تمام آن آدابی که در تهران معمول است در اصفهان نیز رواج دارد. شکوه شب چهارشنبه‌سوری در اصفهان از تمام شهرهای ایران بیشتر است.


تبریز


آتش‌بازی و گره‌گشایی از قدیم معمول بوده‌است. آتش‌افروختن در این اواخر متداول شده‌است.در گذشته به جای آتش‌افروختن و پریدن از روی آن صبح روز چهارشنبه کودکان و جوانان از روی آب روان پریده و جمله « آتيل ماتيل چرشنبه بختيم آچيل چرشنبه» را میگفتند.آجیل و میوه خشک خوردن از ضروریات است و ترک نمی‌شود اگر دوست یا مهمان و تازه‌واردی داشته باشند باید حتماً شب چهارشنبه‌سوری خوانچه‌ای از آجیل خام و میوه خشک برای او بفرستند. در تبریز آب‌پاشی از بام خانه‌ها بر سر عابرین نیز رایج است که از آداب دوران ساسانیان بوده و هنوز در میان ارمنیان و زردشتیان ایران معمول است که در یکی از جشن‌های خود بر یکدیگر آب می‌ریزند.


سه شنبه  ( چهارشنبه سوری ) 24 اسفند / 2569 شاهنشاهی

 
www.iranvij.ir| گروه اینترنتی ایران ویج

۱۳۸۹ اسفند ۲۰, جمعه

دعای تحویل سال به زبان پارسی

دعای تحویل سال به زبان پارسی:
گشت گرداگرد مهر تابناک ، ایران زمین
روز نو آمد و شد شادی برون زندر کمین
ای تو یزدان ، ای تو گرداننده مهر و سپهر
برترینش کن برایم این زمان و این زمین
همه ما بارها از خود پرسیده ایم که این نیایش عربی  " یا مقلب القلوب و الابصار ، یا مدبر القلوب و النهار ... "
که تا به امروز سر سفره های هفت سین می شنویم چه پیوندی با نوروز پارسی دارد؟؟؟
نوروز یک جشن پر پیشینه و کاملا" پارسی است و بهیچ وجه به اعراب و زبان عربی مربوط نمی شود؛  اصلا" شایسته نیست که ما ایرانیان این آئین ایرانی را با  " ادعیه عربی  "  آنچنان که تا امروز مربوط بوده جشن بگیریم؛ 
ما با خدای خود به پارسی سخن می گوئیم چگونه آن خدایی را که جز عربی نداند ، می تواند خدای من باشد؟؟
آنچه در بالا می بینید یکی از برترین نیایش های پارسی است که پس از عبور از نظر سنجی ها و کارشناسیها و در قالب چامه ( شعر ) می تواند بهترین جایگزین برای آن عبارات عربی و آغازگر سال نو باشد.
نوروز امسال من و دوستانم این نیایش زیبا را بر زبان خواهیم راند ، شما چطور؟؟
20 / اسفند 2569 شاهنشاهی

۱۳۸۹ اسفند ۱۲, پنجشنبه

سخنان چند تن از بزرگان گیتی درباره ایرانیان باستان و کورش و داریوش بزرگ

سخنان چند تن از بزرگان گیتی درباره ایرانیان باستان
ــــــــــــــــــــــــــــــ

  گزینفون می‌نویسد:
  
  کودکان ایرانی در   مدارسشان فنون قضاوت و عدالت و اداره می‌آموزند.   معلمان در این مدارس قضایای مختلف را برای شاگردان به‌تمرین می‌گذارند، اتهامات فرضی ازقبیل دزدی و راهزنی و رشوه‌خواری و تقلب‌کاری و تعدی و اموری  را که معمولاً اتفاق می‌افتد ،برضد برخی از دانش‌آموزان مطرح می‌کنند و از دانش‌آموزانِ دیگر می‌خواهند تا دربارۀ آنها حکم داده و مرتکب چنین بزه هایی را کیفر دهند. 
   آن ها همچنین یاد می‌گیرند که به‌کسانی که اتهام ناروا به‌دیگران می‌زنند نیز کیفر دهند. درنتیجۀ چنین آموزش هایی کودکانِ ایرانی از سنینِ اولیۀ عمرشان با بدی ها و نیکی ها آشنا می‌شوند و می‌کوشند که خودشان را به‌بهترین خصلت ها بیارایند و در آینده مرتکب اعمال خلاف نشوند. 
   آن ها حتی می‌آموزند که کسی‌که توانِ انجام کار سودمندی برای دیگران دارد ،ولی از انجامش خودداری می‌ورزد ، او را نیز مجازات کنند؛ زیرا خودداری از انجام کار نیک در عین توانِ انجام آن را ناشکری دربرابر نعمت های خدا می‌شمارند، و ناشکری را درخور کیفر می‌دانند. این از آن‌رو است که آن ها عقیده دارند که انسان ناشکر نسبت به ادای وظیفه‌اش در قبال پدر و مادر و اطرافیان و جامعه و کشورش سستی و اهمال می‌کند؛ و کسی‌که در انجام وظیفه‌اش اهمال کند انسان بی‌شرمی است که ممکن است مرتکب هر کار خلاف اخلاقی بشود. 
    از دیگر آموزش هایی که در این مدارس به‌کودکان داده می‌شود تسلط بر نفس و نظارت بر خویش و نظارت بر کردارهای دیگران، و اطاعت کهتران از مهتران و کاردیدگان است. ایرانیان همچنین به‌کودکان می‌آموزند که چه‌گونه در خورد و نوشْ جانب اعتدال را مراعات کنند؛ به‌همین جهت، دانش‌آموزان نه با مادرانشان که با آموزگارانشان غذا می‌خورند، و این غذا را نیز آن ها از خانه‌هایشان با خودشان می‌آورند. کودکان درکنار این آموزش ها، تیراندازی و زوبین‌افکنی می‌آموزند. این ها آموزش هایی است که تا سنین 15 و 16 سالگی به‌کودکان و نوجوانان داده می‌شود، و پس از آن آن ها وارد دوران جوانی می‌شوند و چیزهایی به‌آن ها آموخته می‌شود که مخصوص بزرگسالان است

افلاطون می‌نویسد: 

بزرگ ‌زادگان ایرانی در هفت‌سالگی اسب ‌سواری می‌آموزند؛ چهار آموزگارِ فرزانه برای آموزشِ آن ها گماشته می‌شوند. خردمندترینِ آموزگار شیوه‌های خداپرستی و امور حکومتگری را از روی اوستا (به‌تعبیر افلاطون: ماگیای زرتشت) به‌آن ها آموزش می‌دهد؛ درستکارترین آموزگار به‌آن ها می‌آموزد که در همۀ زندگی راست‌گو و راست‌کردار باشند؛ خوددارترین آموزگار شیوه‌های حکومت بر خویشتن را به‌آن ها می‌آموزد؛ و دلیرترین آموزگار به‌آن ها می‌آموزد که دلیر و بی‌باک باشند

هرودوت :

در سخن ازخصلت های ایرانیان می‌نویسد که ایرانیان دروغ را بزرگ‌ترین گناه می‌دانند، و وامداری را ننگ می‌شمارند، و می‌گویند وامداری از این‌رو بد و ناپسند است که کسی‌که بدهکار باشد مجبور می‌شود که دروغ بگوید؛ از این‌رو همواره از ننگِ بدهکار شدن می‌پرهیزند.  ایرانیان به‌همسایگان احترام بسیار می‌گزارند، هرچه همسایه نزدیک‌تر باشد بیشتر مورد توجه است و همسایگان دور و دورتر در مراتب پایین‌تری از احترام متقابل قرار دارند. 
   ایرانیان هیچ‌گاه در حضور دیگران آب دهان نمی‌اندارند و این کار را بی‌ادبی به‌دیگران تلقی می‌کنند؛ آن ها هیچ‌گاه در حضور دیگران پیشاب نمی‌کنند و این عمل نزد آن ها از منهیات مؤکد است. 
   در میگساری تعادل را مراعات می‌کنند و هیچ‌گاه چنان زیاده‌روی نمی‌کنند که مجبور شوند استفراغ کنند یا عقلشان را از دست بدهند. 
   ایرانیان روز تولدشان را بسیار بزرگ می‌شمارند و در آن روز مهمانی و جشن برپا می‌کنند و سفره‌های گوناگون می‌کشند، گاو و گوسفند سرمی‌برند و گوشت آن ها را در میان دیگران بخش می‌کنند (خیرات و صدقه می‌دهند). 
  آن ها هیچ‌گاه در آبِ رودخانه پیشاب نمی‌کنند و جسم ناپاک در آب جاری نمی‌اندازند؛ و این ها را از آن‌رو که سبب آلوده شدن آب جاری می‌شود ،گناه می‌شمارند

ایرانیان معبد نمی‌سازند، برای خدا پیکره و مجسمه نمی‌سازند. آن ها خدای آسمان را عبادت می‌کنند و میترا و اَناهیتا‌ و همچنین زمین و آب و آتش را می‌ستایند. 
  آن ها حیوانات را در جاهای پاک قربانی می‌کنند و گوشت قربانی را در میان مردم تقسیم می‌کنند و عقیده ندارند که باید چیزی از آن را به‌خدا داد، زیرا می‌گویند که آنچه به‌خدا می‌رسد و خشنودش می‌سازد روح قربانی است نه گوشت او. وقتی می‌خواهند قربانی بدهند حیوان را به‌جائی که فضای باز است می‌برند، آنگا به‌درگاه خدا دعا می‌کنند. در دعاکردن نیز رسم نیست که حسنات را برای شخصِ خود بطلبند، بلکه برای پادشاه و همۀ مردم کشور دعا می‌کنند و خودشان را نیز یکی از این ها می‌شمارند

زرتشت می‌گوید: 

پروردگارا! آنگاه که تو مردم را به‌نیروی مینَویِ خویش آفریدی و قدرت درک و شعور به‌آن ها دادی؛ 
آنگاه که تو جسم را با جان درآمیختی؛ آنگاه که تو کردار و آموزش را پدید آوردی، چنین مقرر کردی که هرکسی برطبق ارادۀ آزاد خودش تصمیم بگیرد و عمل کند. چنین است که دروغ‌آموز و راست‌آموز، یعنی هم آن که نمی‌داند و هم آن که می‌داند، هرکدام برطبق خواستِ درونی و ذهنیتِ خویش به‌بانگ بلند تعلیم می‌دهد و مردم را به‌سوی خویش فرامی‌خوانَد. انسان نیک‌اندیشی که در انتخاب راهش مُرَدَّد است آرمَئیتی معنویتِ راهگشای خویش را به‌او می‌بخشد تا راه درست را برگزیند
انسانِ‌ باخردی که خردِ اندیشه‌ورِ خویش را به‌کار می‌گیرد با گفتار و کردارش عدالت‌خواهی و راست‌کرداری و نیک‌اندیشی را گسترش می‌دهد، پروردگارا، چنین کسی بهترین یاورِ تو است.
کسی‌که با رهنمودگیری از خرد مینوی خویش بهترین ها را از راه کلامِ آموزندۀ اندیشۀ نیک توسط زبانش و از راه کردارِ پارسایانه توسط دستهایش انجام دهد، اهورَمَزدا را که آفریدگارِ عدالت است به‌بهترین وجهی شناخته است.
هرکه به‌وسیلۀ اندیشه و گفتار و کردار نیک با بدی بستیزد تا بدی را از میان بردارد و بدکاران را راهنمایی کند تا از بدی دست بکشند و به‌نیکی بگرایند ارادۀ اهورَمَزدا را به‌نحو خوشنودگرایانه‌ای تحقق بخشیده است.
کسی که راه راستی و خوشبختی ابدی یعنی راهی را که به سوی جایگاه اهورَمَزدا رهنمون باشد ، ادر زندگیش در این جهانِ مادی به‌ما نشان دهد به‌بهترین و برترین خوشی خواهد رسید. پرودگارا! چنین کسی همچون تو پاک و آگاه و دانا است

یک کاهن بزرگ بابلی دربارۀ کوروش بزرگ چنین نوشته است:

در ماه نیسان در یازدهمین روز (روز 12 فروردین) که خدای بزرگ بر تختش جلوس داشت… کوروش به‌خاطر باشندگانِ بابل امانِ همگانی اعلان کرد.… 
او دستور داد دیوارِ شهر ساخته شود. خودش برای این‌کار پیش‌قدم شد و بیل و کلنگ و سطل آب برداشت و شروع به ساختنِ دیوار شهر کرد.… پیکره‌های خدایانِ بابل، هم زن‌خدا هم مردخدا، همه را به‌جاهای خودشان برگرداند. این ها خدایانی بودند که سال ها بود از نشیمن‌گاهشان دور کرده شده بودند. او با این کارش آرامش و سکون را به‌خدایان برگرداند. مردمی که ضعیف شده بودند به‌دستور او دوباره جان گرفتند، زیرا پیشترها نانشان را از آن ها گرفته بودند و او نان هایشان را به‌ایشان بازگرداند.… اکنون به‌همۀ مردم بابل روحیۀ نشاط و شادی داده شده است. آن ها مثل زندانیانی‌اند که درهای زندانشان گشوده شده باشد. به‌کسانی‌که در اثر فشارها در محاصره بودند آزادی برگشته است. همۀ مردم از این که او (یعنی کوروش) شاه است ، خوشنودند.

کاهن بزرگ مصر دربارۀ داریوش بزرگ چنین نوشته است:

شاهنشاه داریوش، شاهِ همۀ کشورهای بیگانه، شاه مصر عُلیا و سُفلی وقتی در شوش بود به‌من فرمان داد که به‌مصر برگردم و تأسیسات حیات‌بخش پزشکی مصر را نوسازی کنم. … آن‌گونه که شاهنشاه فرمان داده بود مأموران شاهنشاه مرا از این‌زمین به‌آن زمین بردند تا به مصر رساندند. هرچه شاهنشاه دستور داده بود ، آن را انجام دادم. کارمندان را به‌خدمت گرفتم همه از خاندان های سرشناس نه از مردم عادی. آن ها را زیر دستِ کاردانان و استادان گماشتم تا پیشۀ پزشکی فراگیرند. فرمان شاهنشاه چنین بود که باید همه چیزهای شایسته و بایسته به‌آن ها تحویل داده شود تا پیشۀ خود را به‌خوبی انجام دهند. من هرچه لازم بود و هر ابزاری  را که پیشترها در کتاب ها مقرر شده بود ، در اختیار آن ها گذاشتم. شاهنشاه چنین دستور داده بود، زیرا به‌فضیلت این علم واقف بود. او می‌خواست که بیماران شفا یابند. او اراده کرده بود که ذکر خدایان را جاوید سازد، معابد را آباد بدارد، جشن ها و اعیاد دینی با شکوه بسیار برگزار شود
   از ویژگی های فرهنگ ایرانی آن بود که هیچ انسانی دارای تقدس شمرده نمی‌شد، بلکه تقدس خاص خدا و ایَزدان و فضایل ملکوتیِ هفتگانه بود که ضمن سخن از زرتشت شاختیم. به همین سبب بوده که در تمام دوران هخامنشی و پارتی و ساسانی هیچ زیارتگاهی برای هیچ انسانی، نه برای مغان و نه آتَروَنان و نه هیربدان، ساخته نشد. و از همین‌رو است که واژه‌هایی معادل «عصمت» و همچنین «زیارت» به مفهوم مذهبیش (زیارت به‌مفهومی که ما پس از مسلمانی‌مان شناخته‌ایم) در زبان ایرانی ساخته نشده است.  
    از آنجایی که در فرهنگ ایرانی هیچ انسانی در هر مقامی که باشد دارای تقدس و عصمت نیست، عقیده به این که انسان بتواند واسطه و شفیع میان انسان و خدا شود نیز در فرهنگ ایرانی وجود نداشت. زرتشت نیز واسطۀ میان انسان ها و خدا شمرده نمی‌شد ؛بلکه آموزگاری بود که نیک‌بودن و نیک‌زیستن را به انسان ها آموخته بود. 
  انبیای قوم سامی هم در حیاتشان و هم همیشه پس از مرگشان واسطه‌های میان خدا و مریدان خویش شمرده می‌شدند، و مریدانشان به‌اندازۀ فرمان هایی که برای انبیاء و جانشینانِ انبیاء می‌بردند و به‌اندازه‌ای که به معبد خدمت می‌کردند و ثمرۀ تلاش و کارشان را به عنوان زکات و صدقات به متولیان معبد می‌دادند انتظار داشتند که انبیاء و رهبران دینشان در زندگی‌شان و حتی پس از مرگشان برایشان نزد خدایشان وساطت کنند (شفیع بشوند) تا خدا از خطاهایشان درگذرد؛ یعنی مردگان نیز واسطه میان انسان و خدا بودند. اما در دین ایرانی هیچ‌گاه چنین باوری دربارۀ انسان های زنده و مرده شکل نگرفت.
   از دیگر ویژگی فرهنگ ایرانی آن بود که هیچ‌کدام از عیدهای ایرانی با برگزاری مراسم برای هیچ انسانی در ارتباط نبود ؛بلکه هرکدام از عیدها (نوروزِ کوچک که اکنون نوروز گوییم، نوروز بزرگ که اکنون سیزده‌ به‌در گوییم، مهرگان، سده، و جشنی که اکنون چارشنبه سوران گوییم) مراسمی بود که برای پیوند با طبیعت برگزار می‌شد و مستقیماً با تحولات طبیعی در ارتباط بود. 
   دین ایرانی به‌ شادزیستی بهای بسیار داده بود، و از این‌رو عید ایرانی نه مراسم عبادی بلکه سور و سرود و رقص دسته‌ جمعی بود و جشن هایش مراسم شادی و سور و ستایش زیبایی‌ها بود.  
   در فرهنگ ایرانی نه برای بزرگداشت انسان ها ­حتی زرتشت­ مراسم دینی برگزار می‌شد و نه برای هیچ‌ کدام از شخصیت های دیگر. این از آن‌رو بود که ایرانی برای هیچ انسانی تقدس و عصمت قائل نبود تا به‌خاطرش مراسم دینی برپا کند. ایرانی برای طبیعت جشن برپا می‌کرد و همراه با طبیعت ابراز شادی و سرور می‌نمود.
   نماز نیز در دین ایرانی نه همچون نمازِ ادیان سامی ستایش پیامبرشاه و انسان های مدعیِ‌ نمایندگیِ خدا و ستایش اعضای خانوادۀ پیامبرشاه، و نه دعا و تضرع و ابراز خواری و ذلت در حضور خدا به‌خاطر جلب ترحم خدای جبّار، بلکه ستایش ارزش ها و پدیده‌های سومند بود که جلوه‌های عینیِ رحمت آفریدگار شمرده می‌شدند. به‌عبارتِ دیگر، نماز در دین ایرانی مجموعه ‌ای از سرودهای ستایشِ ارزش ها و پدیده‌هایی بود که در خدمت سعادت بشر بودند؛ و در میان این ها سپنتَە‌مَنیو و وهومنَە و اَرتَە از مقام والایی برخوردار بودند و در نمازها بیشتر از همه مورد ستایش قرار می‌گرفتند، به‌علاوه مهر و ناهید و باران و آبِ جاری و کشتزار و زمینِ بارور و ستورانِ سودمند و مادران و زنان ستایش می‌شدند؛ و این‌را در گفتار زرتشت دیدیم. به‌عبارت دیگر، آنچه نماز در دین ایرانی را تشکیل می‌داد ، سرود تلقین به‌خود برای همسان شدن با همۀ آفریدگان سودمند و خدمت‌ رسان به بشریت بود. 
   این نیایش ها به‌ انسان می‌آموزد که هر فردی چنانچه از این فضایل پیروی کند و این ها را در درون خویشتن بپرورد و خودیشتن را با آن ها همسان سازد، خواهد توانست که به ‌بلندترین مرحله از تکامل انسانی رسیده خداگونه شود، و در این‌باره هیچ تفاوتی میان انسان ها وجود ندارد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
امیدوارم از این پست خوشتان آمده باشد و به خود ببالید که بزرگان گیتی درباره ایرانیان چه به نیکی نوشته اند و از ایشان درس بگیریم.


پنج شنبه 12 اسفند / 2569 شاهنشاهی